سخن سردبیر
چند سالی است که ده اردیبهشت "روز ملی خلیج فارس" است؛ فرصتی برای شناساندن این پهنه آبی بی همتا برای مردمانی که همه اسناد تاریخی از همنامی این خلیج با نام سرزمین آن ها حکایت می کند. با این همه باید به تلخی اعتراف کرد که گنجینه ای به نام خلیج فارس زیر سایه سیاست گم است. از بلای کِشند قرمز که چند ماهی است قاتل بی رحم اکسیژن آبزیان شده و انبوهی از ماهی های مرده را به ساحل پس می دهد و بوی بدش در شهرهای بندری پیش می راند، تا عقب ماندگی یازده ساله ایران از قطر در بهره برداری از میادین مشترک گازی، از نقش نود درصدی خلیج فارس در تجارت کشور و در مقابل سهم کم بنادر ایران در تجارت منطقه و ناکامی ایده مناطق ویژه و آزاد در جلب سرمایه گذار، تا بی رمقی سواحل زیبای شمالی برای پذیرایی از گردشگران؛ همه و همه نشان می دهد که خلیج فارس ذخیره بی همتای "بد"استفاده ای است برای ما. روز ملی خلیج فارس می تواند بهانه ای باشد برای مهربانی بیشتر با این زیبای نیلی و قدر دانستن اش.
این نام را به خاطر بسپارید: "پیروز مجتهدزاده"
محمد معینی
دکتر پیروز مجتهدزاده، متولد 1324؛ 1945، استاد جغرافیای سیاسی و ژئوپولوتیک دانشگاه تربیت مدرس در تهران، مشاور پژوهشی دانشگاه سازمان ملل متحد و مدیر عامل بنیاد پژوهشی یوروسیک لنـدن است. از پيروز مجتهدزاده بيش از بيست عنوان به زبانهاى انگليسى و فارسى منتشر شده كه برخى از آنها عبارتند از: جغرافياى تاريخى خليج فارس، كشورها و مرزها در منطقه، جزاير تنب و ابوموسى، ايران مرزدار و مرزهاى خاورى ايران، خليج فارس و كشورها و مرزها، امنيت و مسائل سرزمينى در خليج فارس و نام خليج فارس در درازاى تاريخ. مستندات بی بدیلی که او برای دفاع از نام و هویت تاریخی خلیج فارس گردهم آورده و در مناسبت ها و مجامع و نشریات متعدد داخلی منتشر کرده، راه را بر کسانی که بر پایه یافته ها و مستندات علمی و تاریخی در پی اطمینان از پیشینه خلیج فارس و حتی جزایر مورد مناقشه ایران و امارات متحده هستند، هموار کرده است. دکتر مجتهدزاده در عین حال و در جریان اعتراض ها به گوگل ارث معتقد بود: " بنده هم به ارسال نامه های اعتراض آمیز برای تصحیح فوری چنین تحریفاتی، یعنی استفاده از عنوان خلیج ع ر ب ی، معتقدم اما این نامه ها باید نوعی وجاهت قانونی داشته و حاوی استنادات تاریخی، جغرافیایی و حقوقی باشند تا بتوانند یک مجموعه بزرگ جغرافیایی چون گوگل ارث را قانع کند".
نیل چشم های ایران زمین
اقبال مهاجرانی
تنها می نشینم در هواپیما. از هواپیماهای ایرانی همیشه ترسیده ام . حتا بیشتر از تله سیژ دربند. باز آنجا به یک نخی بندی. اینجا اما منم و آسمان و یک آهنین مرغ پیر فرسوده که می خواهد برایمان بپرد. از این زمین خاکی می کَنیم و می رویم کنج هوا. با اینکه کنار پنجره ام اما چشم هایم را بسته ام . صدای خلبان را می شنوم که می گوید :" خلیج همیشه فارس زیر پایتان است ". چشم هایم روشن می شوند . زل زده ام به یک پهنه ی نیلیِ نیلی . بُهتم برده است . زیر پایم است . هوس تله سیژ کرده ام یا کاش کف هواپیما شیشه ای بود. بالاترش خاک خاکی رنگ وطن است. پس این هم حتمن می شود آب وطن . هر لحظه به مقصد نزدیکتریم .
تنم لرزه گرفته، سیاحتش دارد تمام می شود. صدای خلبان دوباره در میاید که انگار باند را دارند می شورند. نیم ساعتی را باید این بالا بچرخیم . قند توی دلم آب می شود. حالا حواسم جمع جمع است. عین کودکان پنج ساله با صورت رفته ام توی شیشه .
واقعن زیباست. باریک و بلند رفته تا انتها. با دستم هی وجب می کنم. حریر آبی بر تنش . حتا پستی و بلندی اش هم پیداست .
یک جا سبز شده و یک جا آبی تر . مرغ آهنی هی چرخ می زند و چرخ می زند و من توی دلم جست و خیز می زند. خیره به این چشم های آبی ایرانم نگاه می کنم .
حقیقت و واقعیت
مهران شقاقي
"حقیقت" و "واقعیت" مفاهیمی سوا هستند که اغلب اوقات به اشتباه یکی تلقی میشوند. اینکه حق و حقیقت چیست با این که واقعیت موجود چیست، تفاوت دارد. مثلا شیعیان معتقدند جانشینی پیامبراسلام حق پسرعموی او، علیبنابیطالب، بوده٬ در حالیکه واقعیت تاریخی آن است که آن منصب به ابوبکر رسید. یا بسیاری موارد دیگر اینچنینی. اینکه تنها به مفهوم حق و حقیقت تکیه کنیم و بر آن اصرار ورزیم٬ به آن مفاهیم و پدیده ها جنبه واقعی بودن در جهان نمیبخشد. در مساله خلیجفارس هم٬ واقعیت آن است که از سالها پیش صدا و جلوههایی که از سواحل جنوبی آن به گوش و چشم جهانیان میرسد٬ جذابتر و فریبندهتر از آنهایی است که از ساحل شمالی آن برمیخیزد. این "واقعیت" هم با اقدامهای نمادینی چون امضای اعتراضنامهها در دنیای مجازی تغییر نمی کند٬ همت میخواهد٬ برنامهریزی و تلاش همه ما را می طلبد؛ همه مایی که برایمان مهم است چه تصویری از ایران و ایرانی در جهان انعکاس مییابد٬ در هرکجا که هستیم و به هرکاری مشغول
غم دوری از خانه
صفورا
اسم خلیج فارس، الان بیشتر به یک نوستالژی تبدیل شده برای آدمای ایرانی خارج از ایران. فارغ از همه غوغاهایی که جدیدا به پا شده بر سر اسم این خلیج مهم، ولی راستش من نمی تونم خیلی باهاش ارتباط برقرار کنم. الان چند روزه دارم به این موضوع فکر می کنم. همه اش به این فایل {خلیج فارس} که گوشه سمت راست صفحه نمایش کامپیوترم چشمک می زنه زل می زنم شاید از خجالتش دربیام ولی نمیشه. بیشتر از یک خط نمی تونم درموردش بنویسم. شاید زیادی به موضوع نزدیکم! بالاخره اگه از در خونه بیام بیرون و ۳ تا خیابون رو رد کنم می رسم به خلیج فارس. ولی نمیشه، مسخره است نه؟ می گن اونایی که بیرون ایران هستند، ایرانی تر هستند و اونایی که توی ایران زندگی می کنند، بیشتر از ایران مینالند. ولی این یک قسمت خلیج ایرانی که تصادفا خارج ایران هم واقع شده، موضوعش فرق می کنه. انگار فقط غم دوری از خانه را تشدید می کنه به جای اینکه مرهم باشه
فرقی نمیکند
مهدیه نوروزیان
وقتی ایمیلی برای رای دادن به نام خلیج فارس برایمان میآید، احساس میکنیم وظیفه داریم رای مثبت بدهیم. چون برایمان مهم است که این دریا را که شاید فقط از ساحل دبی آن را دیدهایم، خلیج فارس بنامند نه عرب. اما آیا واقعا فرق میکند؟ اگر همهی کتابهای جغرافی دنیا خلیج فارس را به همین نام بخوانند، چه چیز از آن ما شده است؟ عزت و احترام؟ برتری تاریخی؟ وسعت سرزمین؟ برتری استراتژیک؟ آیا سهم ما را از منابع و منافع خلیج فارس بیشتر میکند؟ آیا نقش اقتصادی، نقش امنیتی و سیاسی ما را در منطقه بیشتر میکند؟ خیر.
چرا نباید درایت، احساس مسئولیت و نوع دوستی ما نقش امنیتی و سیاسیمان را در منطقه بیشتر کند؟ چون ما نمیتوانیم احساس خودبرتربینیمان را نسبت به اقوام دیگر در همسایگی مان و احساس خودکمتربینیمان را نسبت به اروپاییها و امریکاییها از خودمان جدا کنیم. چرا نباید کار و تلاش ما و مصرف صحیحمان نقش اقتصادیمان را در دنیا بیشتر کند و از مصرفکننده به تولیدکننده و تعیینکننده تغییر دهد؟
نه؛ فرقی نمیکند خلیج فارس باشد یا خلیج یا خلیج عربی. ما نیستیم آنچه که دوست داریم باشیم و حتی نمیخواهیم برای رسیدن به آن تلاش کنیم. امضا کردن نظرسنجیهای مختلف، تنها عذاب وجدانمان را بابت سهمی که در ساختن ایران ایفا نکردهایم، کم میکند
نام و سرزمین باقی
شهره منشی پور
شاید همه آنچه از تقسیم بندی اجتماعی فرهنگی و گاه انسان شناسی در تعاریف ما از انسانهای گوناگون در ذهن نقش می بندد تنها با ذکر نامی از محل تولد یا محل زندگی خلاصه شود و شاید همه آنچه از داشتنی ها برای ما ارزشمند است تنها سرزمین مادری باشد و تعلقات قلبی ما به جایی که در آن زندگی می کنیم یا زندگی کرده ایم. این سرزمین های مادری و این نام ها و تعلفات می تواند همیشه به خاطر آورد خاکی را که برای حفظ اش جان هزاران انسان تقدیم شده وغرور و احساسات وطن خواهانه بی شماری را که فدا شده. همه آنچه از من تصویر می شود، تا همیشه، به نام سرزمین من بسته است و سرزمین من؛ "ایران"، با کوه ها و کویرها، با رودها و جنگل ها و دریاهایش، با همه نام هایی که من می خوانم، تا همیشه باقی خواهند ماند؛ با خزر و دماوند و کوبر لوت و دشت نمک و زاینده رود و کارون و اروندرود و خلیج فارس. نام ها و سرزمینی که تا همیشه باقی خواهند ماند.
خلیج فارس مادر ماست
محمد خواجه پور
حفظ اراضی از زمان زندگی اجتماعی انسان سابقه دارد. اما هر چه به پیش میرویم و انسان زندگی اجتماعی گستردهتری پیدا میکند این مفهوم به تمامیت ارضی تبدیل میشود و در قرنهای اخیر که دولت-ملتها شکل گرفتهاند و ملیت تقویت شده است. این تمامیت ارضی بیش از گذشته به ناموس افراد تبدیل شده است. دفاع از نام خلیج فارس نیز بخشی از ناموسبازی ناسیونالیستی ماست. چیزی که برای تعریف هویت خود با آن احتیاج داشتیم. اما همیشه چرخ بر همین منوال چرخیده است؟ و آیا در آینده نیز این گونه خواهد بود؟ برای مردمی که در کرانههای این دریا زندگی میکردهاند تقسیمی که ما میشناسیم، مفهومی گنگ است. دکتر محمدباقر وثوقی استاد تاریخ در کتاب «تاریخ مهاجرت اقوام در خلیج فارس» این تئوری را مطرح کرده است که مردم ساکن در دو سوی دریا هر وقت شرایط زندگی در یک سو فراهمتر بوده است به آن طرف رفتهاند. سالها جهت حرکت از جنوب به شمال بوده که در واقع جهت گسترش اسلام است و در دورههای اخیر حرکت از شمال به جنوب بوده که منطبق با اقتصاد و نفت است. به خاطر همین شما به هر کدام از کشورهای حوزه خلیجفارس بروید مردمان بسیاری از جنوب ایران را میبینید که در آنجا زندگی میکنند. اما تشکیل دولتها در اواخر قرن بیستم باعث شده است آنها مجبور به انتخاب یک هویت شوند. عرب یا ایرانی؟ چیزی که هنوز در اعماق وجود آنها قابل درک نیست. هنوز هم بسیاری از همطونان ما تابعیت این کشورها را میپذیرند چون به سادگی شرایط زندگی در آنجا را بهتر میبینند. مهاجرت از سرزمین ایران که اکنون عادی شده است برای مردم جنوب و دریا یک سنت قدیمی است، برای آنها دریا ناموس نبوده، دریا و آنسوی دریا مادر بوده جایی که زندگی میبخشد حتی وقتی امیدها بریده باشد.
وه چه بی نام و بی نشان که منم
نسيم راستين
امارات که زندگی کنی اسم "خلیج فارس" برایت مفهوم دیگری پیدا میکند. وقتی در هر شیخنشین خیابانی را به نام "الخلیج العربی" ببینی. وقتی نام شرکتها و مغازهها "الخلیج العربی" است. وقتی در نقشه سررسیدهای سال نو کلمه "خلیج" جایگزین اسم واقعیش باشد. وقتی در یک قرارداد مهم کاری آنچنان بحثی برای اثبات حقانیت عربی یا فارس بودن این خلیج در بگیرد که یا تو باید از حق ملی و تاریخیت دفاع کنی و از سود مالی بگذری و یا به خاطر پول نام خلیجفارس را در چند ثانیه به یک عرب بفروشی. شاید هم اصلا اهمیتی نداشته باشد. بگذار هر کس هر چه میخواهد صدایش کند.
کاش بهش برسند. کاش آلودهاش نکنند. کامیون کامیون سنگ تویش خالی نکنند برای ساختن جزیره هایی عظیم و فروش آنها. کاش ماهیها و موجودات دریایی به خاطر خودخواهیهایشان تلف نشوند.آنگاه شاید رضایت بدهی که غیر از "خلیج فارس" چیز دیگری هم صدایش کنند.
اما چه میشود کرد.اینجا کشور تو نیست. کشور تو آنسوی همین آب است با قوانینی متفاوت. و تو کاری جز دلسوختن ازت برنمی آید.
خلیج فارس خوب است
لادن کریمی
خلیج فارس خوب است. پدرم میگوید ما باید خلیج فارس را دوست داشته باشیم و کلی هم امضا کنیم. مادرم میگوید دریای خزر بهتر است ولی پدرم می گوید امیدی به آن نیست این یکی (منظورش خلیج فارس است) بهتر است. من هم خلیج فارس را دوست دارم چون یک بار که داخل آب آن رفتم مریض شدم و دو هفته مدرسه نرفتم از آن موقع همیشه میگویم برویم خلیج فارس ولی مادرم حرفهای بدی به من میزند که مربوط به عمه خانمم میشود. یک بار هم سوار خلیج فارس شدم با چیزی که شبیه کشتی سندباد بود و یک تفنگ خیلی خیلی گنده هم جلویش بود؛ خلیج فارسش خیلی شلوغ بود همهاش از این قایقها که عین موتور آقا رضا (پسر همسایه بغلی) تک چرخ میروند از کنارمان رد میشد، یک عالمه هم هلی کوپتر از بالای سرمان رد میشد، من خلیج فارس را خیلی دوست دارم اما کاش که خلوتتر باشد و کمی هم آبش را کمتر کنند چون خیلی زیاد است و مامانم نمیگذارد شنا کنم. پدرم میگوید فردا من به خلیج فارس افتخار میکنم و مامانم باز هم راجع به عمه خانمم حرف هایی می زند. در پایان پدرم میگوید بنویسم که خلیج فارس خوب است و ما نباید در آن آشغال بریزیم.
سندرم خلیج فارس
مجید آل ابراهیم
نوشتن در باره خلیج فارس کار ساده ای نیست. از هر زاویه ای که به این موضوع بپردازیم با مشکلاتی رو برو هستیم که قلم را از نوشتن باز می دارد. شاید نگاهی کوتاه به سرفصلهایی که می توان در باره آنها نوشت کمک کند تا بتوان منظور را واضح تر بیان کرد.
1- نام خلیج فارس و هویت ملی
بحث تغییر نام خلیج فارس به هر نام دیگری به نوعی با هویت و غرور ملی ما و در نهایت استقلال و یک پارچگی کشور ارتباط دارد. اینکه توجه همه ایرانیان را به خطرات این تغییر نام جلب کنیم و از آنها بخواهیم که در باره آن حساس باشند و فعالانه با آن برخورد کنند، بسیار خوب است ولی هر کاری پیش نیازهایی دارد که بدون آنها راه به جایی نخواهیم برد. مهمترین پیش نیاز در این زمینه وجود تعریفی روشن از هویت و غرور ملی (و نه قومی) برای مدیران جامعه و توجه آنها به تقویت آن است. برخورد گزینشی و ابزاری با هویت و غرور ملی نتیجه ای بجز بی هویتی و بی اعتنایی ندارد. به همین دلیل نمی توان شاهد یک پارچگی جامعه و مدیرانش در برخورد با یک خطر حتمی باشیم که اگر چه مانند جنگ چهره ای خشن ندارد ولی اثرگذارتر و مخرب تر است. به عنوان نمونه می توان به تغییر نامی که تغییر مرزهای کشور را بدنبال دارد اشاره کرد. حال سوال اینجاست که آیا می توان به موضوع خلیج فارس از این منظر پرداخت؟
2- محیط زیست خلیج فارس
شبانه روز و بطور خستگی ناپذیر در حال تخریب محیط زیست هستیم و در این راه مسابقه های بزرگ هم برگزار می کنیم. فجایعی که بر سر محیط زست ایران آمده بی شمارند ولی نمی توان از آنها نوشت چون هر کدام از این فجایع به جایی ربط پیدا می کنند که نباید چیزی در باره آنها گفت و نوشت. فجایعی که گاه به فجایع انسانی نیز انجامیده است. در این میان تهدیدهایی نیز وجود دارند که اگر چه هنوز آسیب نرسانده اند ولی در آینده نه چندان دور اثر خود را نشان خواهند داد.
در تخریب محیط زیست خلیج فارس با دیگر کشورهای منطقه رقابت تنگاتنگی داریم. از آلودگی های صنعتی و نفتی و نظامی گرفته تا ساخت جزیره های مصنوعی. البته تهدیدهای مهمی هم هست که نمی توان به آنها اشاره کرد. حال در باره کدام یک از این خطرهای بالفعل و بالقوه می توان آزادانه نوشت و هشدار داد که با منافع ملی مان مغایرتی نداشته باشد؟
3- منابع طبیعی و اقتصاد خلیج فارس
آیا ذکر اینکه با داشتن طولانی ترین ساحل و امکانات و توانایی ها حتی در برداشت از منابع طبیعی مشترک هم ناکام بوده ایم مشکلی درست نمی کند؟ آیا موفقیت یک امیر نشین کوچک در برپایی منطقه آزاد تجاری و شکست ما در این زمینه قابل ذکر است؟
4- تاریخ خلیج فارس
آیا می توان از تمام زوایا به کل تاریخ این منطقه پرداخت یا فقط باید یک برش از تاریخ را از زاویه ای که برخوردی با دیگر مسایل نداشته باشد و مورد پسند همه هم باشد، باید ساخت و نقل کرد؟!
5- خلیج فارس و دیپلماسی و سیاست
سهم مدیران جامعه و توانایی آنها در دیپلماسی و سیاست و مقدم دانستن منافع ملی به دیگر منافع نیز زاویه ای دیگر است و نزدیک شدن به آن چندان ساده به نظر نمی رسد.
6- این فهرست را می توان تا هر جایی ادامه داد مانند سرفصل هایی همچون خلیج فارس و هنر و ادبیات یا گردشگری در خلیج فارس.
شاید تنها چیزی که بتوان در باره آن نوشت بیماری "سندرم خلیج فارس" باشد. در دوران جنگ اول خلیج فارس (آزادسازی کویت) بیماری خاصی در بین سربازان شایع شد که آن را سندرم خلیج فارس می نامیدند. علایم این بیماری افسردگي، خستگي مزمن، اختلالات شناختي (كاهش توانايي محاسبه، تفكر منطقي، ارزشيابي، يادگيري و يادآوري)، برونشيت، آسم، اضطراب، و اختلالات جنسي بود. آن جنگ تمام شد و مدت هاست که دیگر یادی از این بیماری نمی شود ولی گویا نشانگانش بین کشورهای حاشیه این خلیج تقسیم شده است. اختلالات شناختی سهم کشورهای حاشیه جنوبی شد و مابقی به شمالی ها رسید.
در «قيد» نام بودن
رضا گنجي
در مقابل اقدام بسياري از كشورها و به خصوص همسايگان جنوبيمان كه سالهاست ميكوشند كلمهي «فارس» را از نام «خليج فارس» حذف كرده يا تغيير دهند، قابل درك و ستودني است كه عده اي تلاش كنند به مقابله با اين تحريف برآيند و بر تغييرناپذير بودن نام «خليج فارس» تأكيد كنند. اما اين مساله گاه با بدسليقگيهايي همراه است كه از جملهي آنها ميتوان به افزودن قيد «هميشه» بر سر نام «فارس» اشاره كرد. اگر فارغ از هيجانها وعلايق نژادي و اسناد تاريخي كه در اختيار داريم به موضوع نگاه كنيم خواهيم ديد كه «خليج هميشه فارس» همچون «بندر هميشه عباس» و «اقيانوس هميشه هند» يا «درياي هميشه آدرياتيك»، هم به لحاظ مفهومي و هم ازديدگاه دستوري تركيبي نادرست است زيرا قيد «هميشه»، بر خلاف قيدهاي تأكيد چون «بي گمان» و «لاجرم»، مفهوم تأكيدي و ايجابي ندارد و در دسته بندي قيود نيز در گروه قيدهاي زمان قرار دارد كه معمولاً بر سر «فعل» ميآيند. بنابراين همراه كردن آن با «فارس» نه تنها مفهومي را به آن نميافزايد بلكه حتي از نظر حقوقي هم ثمري براي ما ندارد. از سوي ديگر همانطور كه «عباس» صرفاً نامي است بر بندري كه تا پيش ازخروج پرتغاليها توسط شاه عباس «گمبرون» ناميده مي شد، «فارس» نيز فقط يك نام است بر آبراهي كه سرزمين پارس را از شبه جزيرهي حجاز جدا ميكند. خليجي كه سرتاسر سواحل شمالياش به ايران اختصاص يافته و كنارههاي غربي و جنوبي آن بين هفت كشور عربي تقسيم شده است. بايد توجه داشت كه اطلاق نام رسمي و تاريخي «فارس» بر اين خليج اگرچه نشان از اهميت و قدمت وتسلط بزرگترين همسايهي آن دارد اما نشانهي تعلق آن نيست. همچنان كه نام هند بر اقيانوس ما بين سه قارهي آفريقا و آسيا و اقيانوسيه، مالكيتي براي هنديان پديد نميآورد. بنابراين در پيگيري مسايل مربوط به تحريف نام «خليج فارس» بايد مراقب بود كه اين موضوع جنبهي برتري جويي نداشته باشد و در اين مسير خود ناآگاهانه دست به تحريف نزنيم. در قيد نام صحيح باقي بمانيم و بر سر آن قيد ديگري نيفزاييم
* خلیج فارس
خلیج فارس آبراهی است که در امتداد دریای عمان و در میان ایران و شبه جزیره عربستان قرار دارد. مساحت آن ۲۳۳٬۰۰۰ کیلومتر مربع است، و پس از خلیج مکزیک و خلیج هودسن سومین خلیج بزرگ جهان بشمار میآید. این خلیج توسط تنگه هرمز به دریای عمان و از طریق آن به دریاهای آزاد مرتبط است. از غرب نیز به دلتای رودخانه اروندرود که حاصل پیوند دو رودخانه دجله و فرات و پیوستن رود کارون به آن است، ختم میشود. کشورهای ایران، عمان، عراق، عربستان سعودی، کویت، امارات متحده عربی, قطر و بحرین در کناره خلیج فارس هستند. به سبب وجود منابع سرشار نفت و گاز در خلیج فارس و سواحل آن، این آبراهه در سطح بینالمللی، منطقهای مهم و راهبردی بشمار میآید. زمین شناسان معتقدند که در حدود پانصدهزار سال پیش، صورت نخستین خلیج فارس در کنار دشتهای جنوبی ایران تشکیل شد و به مرور زمان، بر اثر تغییر و تحول در ساختار درونی و بیرونی زمین، شکل ثابت کنونی خود را یافت. جزایر مهم آن عبارتاند از: قشم، بحرین، کیش، خارک، پورموسی، تنب بزرگ، تنب کوچک و لاوان که تمامی آنها به جز بحرین به ایران تعلق دارد. بندرهای مهمی نیز در حاشیه خلیج فارس وجود دارد که از آنها میتوان بندر شارجه، دوبی، ابوظبی، بوشهر و بندرعباس را نام برد.
دریانوردی در خلیج فارس سابقه بسیار طولانی دارد ولی اولین مدارک قطعی در این زمینه به قرن چهارم قبل از میلاد مربوط است. پس از بسته شدن راه تجارت بین شرق و غرب در دوره عثمانی، پرتغالیها متوجه اهمیت این خلیج شدند، به طوری که سراسر قرن شانزدهم میلادی خلیج فارس را در تصرف خود داشتند. اما پس از آن انگلستان توانست کشورهای رقیب را از آن خارج کند و در آغاز قرن نوزدهم بر آن تسلط یابد. با این حال، در سالهای بعد نیز کشورهای حاشیه جنوبی آن به تدریج مستقل شدند و انگلستان پایگاههای خود را از دست داد
۱۳۸۸ اردیبهشت ۸, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
تمام حقوق مطالب این وبلاگ، برای نویسندگان آن محفوظ است.
استفاده از مطالب در اینترنت، با آوردن نام نویسنده و نشانی وبلاگ آزاد است.
2009©
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر