۱۳۸۷ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

مُد

نوشتن درباره مُد
مریم نبوی‌نژاد

از من می پرسند : چرا درباره مد نمی نویسی؟ یکی دوبار از نشریه هایی در ایران هم تماس گرفتند که می خواستند درباره مد بنویسم و هر بار بهانه ای آورده ام و از انجامش سرباز زده ام.
نوشتن درباره مد حتی در غرب که مادر ژورنالیسم و مد ، هردو محسوب می شود کار نسبتا جدیدی است. .بسیاری از استادان ژورنالیسم اصلا نوشتن در این حوزه را جزو روزنامه نگاری نمی دانند و نویسندگان مد را از صنف خود نمی شناسند. . نویسندگان مد هم خود برچند دسته اند. گروهی آنها هستند که خبر داغ فصل را می دهند و تنهاگروه معدودی از نویسندگان مثل کتی هیورن از نیویورک تایمز و دیوید لنگستون در مطبوعات کانادایی و یکی دو نفر معدود در انگلستان هستند که سعی می کنند نگاه انتقادی و تاریخی به این مقوله را در کارشان مد نظر بگیرند. بیشتر اختلاف نظر درباره مد بر سر این است که بعضی آن را مصرف گرایی محض و به قول معروف بیزنس می دانند و بعضی به آن به عنوان یک کار هنری نگاه می کنند و مورخان لباس و مد هم هستند که رویکرد جامعه شناختی به آن دارند. حتی اینجا در غرب هم هنوز منتقد گردن کلفتی پیدا نشده است که جرات کند نقد جدی بر کارهای طراحان لباس بنویسد. مثلا کتی هیورن از نیویورک تایمز دو سه فصلی است که از ورود به بعضی تالارهای مد از جمله نمایش های آرمانی منع شده است چون در یکی از گزارش هایش کارهای طراح را تکراری و بیمایه خوانده بود. بقیه همچنان در مرحله ای هستند که فقط تحسین می کنند . اکثرا کسانی هم که این روزها در این حوزه می نویسند سواد لازم این کار را ندارند. از تاریخ لباس چیز زیادی نمی دانند و تا آنجایی که من تحقیق کردم اکثرا از روی تصادف نویسنده مد شده اند.
حالا این میان در نظر بگیرید که یک علاقه مند مد را مثل من که این مقوله را بیشتر از جنبه فرهنگ عمومی و هنری اش دوست دارد ودنبال می کند . اندکی دغدغه های زن ورانه و نگاه انتقادی هم به مد دارد. با ترویج مصرف گرایی به شدت مشکل اخلاقی دارد و مد را در شکل ناب و به عنوان یک امر هنری به اندازه سینما و نقاشی دوست دارد. این علاقه مند فرض می کند که بدن آدمی همچون بوم نقاشی است که فراتر از بوم با اثر هنری در هم می آمیزد و گاه شاهکار را به نمایش می گذارد.
از طرف دیگر این علاقه مند شاهد کلنجار ایرانی با مقوله مد غربی هم هست و دغدغه های اجتماعی ای که داشته او را وا می دارد که بخواهد چیزهایی اندکی را که دراین باره می داند با دیگران قسمت کند. برای چنین کسی درباره مد نوشتن آسان نیست . در حوزه مد مرز باریکی هست میان تبلیغ و تشویق به مصرف و ظاهر آرایی بدون پشتوانه و نوشتن درباره مد به عنوان یک امر هنری یا فرهنگ اجتماعی. هر وقت توانستم مرز میان این دو را رعایت کنم دراین باره خواهم نوشت.
به پیشنهاد همایون خیری ، تصمیم گرفتیم هر بار در حوزه های نیازموده یا کمتر آزموده بنویسیم و دست گرمی کنیم. نوشته های همایون خیری، فتانه کیان ارثی و رضا گنجی بی کم و کاست مهمان این وبلاگ شده اند.

لباسی برای تمام فصول
همايون خيری

آن اوايل فيلم “لورنس عربستان” يک جايی جناب لورنس با لباس فرم نظامی‌های انگليسی رفته بود توی بيابان‌های عربستان و نعش بيهوش شده‌اش را آورده‌ بودند کنار چادرهای يک قبيله‌ی باديه نشين. عمر شريف لباس‌های نظامی لورنس را درمی‌آورد و می‌اندازد توی آتش، فقط به اين دليل که لباس‌های او به درد زندگی بيابانی نمی‌خورد و همان لباس‌ها بوده که او را داشته به کشتن می‌داده. منبعد هم لورنس با لباس عربی زندگی می‌کند. گاهی که آدم از زاويه‌ی طبيعت به موضوع لباس نگاه می‌کند متوجه می‌شود که دستکاری کردن در مقتضيات پوشش بومی که در تطابق با اقليم هستند چه ضايعاتی که از خودشان باقی نمی‌گذارند. يعنی همه‌اش به اين نيست که بايد پوشاند، با چی بايد پوشاند هم هست. لابد مد را هم می‌شود از همين زاويه ديد که مثلأ همين منسوجات را می‌شود بنا به کاربردها يا الزامات محيطی‌شان در طراحی لباس به کار گرفت. يکی از اين اتفاقات در همين ايالت کوئينزلند در استراليا رخ داده. اگر بنا بود توی اين آب و هوای گرم اجبار به پوشيدن لباس‌های فرم در کوچه و خيابان وجود داشته باشد آنوقت فاتحه‌ی صنعت گردشگری هم خوانده می‌شد. در فصل‌های گرم سال سهم عمده‌ای از پول مردم صرف تفريحات ساحلی می‌شود. در واقع کمتر آدمی حاضر می‌شود ساحل و استخر رفتن را رها کند. همين تفريحات تابستانی يعنی گرم کردن بازار خوردنی‌ها، پوشيدنی‌ها و تفريحات تابستانی، و در نتيجه چرخاندن چرخ‌های صنعت گردشگری. فکرش را بکنيد همين يک قلم مد لباس‌های تابستانی و به نمايش درآوردن‌شان اگر نبود چقدر شغل از بين می‌رفت.

مُد و ملیت
فتانه کیان ارثی

سه ماه است که مقیم سواحل خلیج فارس شده ام. باید بگویم بعد از بیست سال زندگی در اروپا پدیده ای شگفت آور را برای اولین بار در امارات متحده عربی تجربه کرده ام، چیزی که اسمش را گذاشته ام مد و ملیت. فراموش نشود که مشاهدات من فعلآ زنانه است. حکم هم نیست، تنها دریافتی شخصی ست که استثناها را در بر نمیگیرد.

این جا، حدس زدن ملیت زنان مهاجر کار چندان سختی نیست. زنان هندی و پاکستاني، چنان که معمول است، لباسهای ملی و محلی خود را به تن میکنند. زنان افغان، که شمار زیادی از آنان شیعه و هزاره هستند، ساده و بی پیرایه اند. حجابی سفت و سخت، مانتوهای بلند، گشاد و ساده به سیاق مانتوهای عربی. زنان عراقی را می شود از شلوارهای جین، تی شرتهای ساده و موهای دم اسبی شناخت. زنان شمال آفریقا با موهای فرفری بلند و دماغهای عقابی روسری را پشت سرشان گره میزنند، اگر کفتان به تن نکرده باشند، سر و ساده می گردند. زنان لبنانی خوش پوش ترند. آرایش غلیظ و پررنگشان توی چشم می زند اما کمند گیسوان دل انگیزست. اروپایی ها زاغ و بور، خارج از محیط کار، ساده پوشند. شلوار کتانی، پیراهن نخی و دمپایی لاانگشتی. زنان اماراتی حکایت خاص خودشان را دارند. سیاه می پوشند اما پر از منجوق و پولک و یراق و مخلفاتند. عبا، یا همان مانتوی بلند سیاهشان، اگر به نقش و نام طراح مزین نباشد، دستکم گل و بته ای دارد. دامنشان هم علیرغم پاشنه های بلند کفش ها حداقل ده، پانزده سانتی روی زمین می کشد. آرایش صورت از همان نوع لبنانی است به روایت خلیجي، یعنی همه چیز خیلی خیلی پررنگتر می شود.
می مانند زنان سرزمین گل و بلبل ما. اگر اصرار در تنگ و ترش پوشیدن را نادیده بگیریم، موهای کاهی رنگ، ابروهای خالکوبی شده و دماغهای عمل کرده کنار کیف های لویی ویتون و شلوارهای ورساچه نه چندان ” اوریجینال” غوغا میکند.

صحبت هاي بند تنباني آميزمم باقر
رضا گنجي

بععله عرض مي كردم… به نظر من، مشكل از همان جايي شروع شد كه اين ناصرالدين شاه خداذليل‌كرده رفت اروپا و هوس كرد زنان حرمسرا شليته تنبان بپوشند. گمانم از همان موقع ها بود كه اين مد‌هاي من‌در‌آوردي به جامعه ي نسوان و ايضاً ذكور رسوخ كرد و اين بلاي مد را به سر ما آوار كرد. اين تنبان ها هم هي كوتاه شدند و بلند شدند و آخرش هم معلوم نشد كدامش خوب است. يك روز شورتك و ميني‌ژوپ مي‌پوشند و يك روز هم پاچه هايشان تا زير پنجه هايشان كش مي‌آيد هي زمين مي‌خورند. يك روز استرچ و راسته مي‌پوشند و يك روز سند بادي و بگي! بلابه‌دور اگر آپاچي بپوشند كه ديگر از ترس بايد رفت پشت كمد مبادا يك تفنگ هم دستشان باشد! من اگر بودم هرچه مد بود را ممنوع مي كردم. خدا اين ناصرالدين شاه را نيامرزد… اصلاً حاج مصلحي جان اينجور تلفني نمي‌شود. برويم پارك سر خيابان يك كمي اختلاط كنيم و تكليف اين مد را هم روشن كنيم…

[نيم ساعت بعد]

… زن! …پس اون كلاه ماهوتي قهوه اي من كو؟ اينطور سرلخت كه نمي‌شه برم پيش حاج مصلحي!

هیچ نظری موجود نیست:


تمام حقوق مطالب این وب‌لاگ، برای نویسندگان آن محفوظ است.
استفاده از مطالب در اینترنت، با آوردن نام نویسنده و نشانی وب‌لاگ آزاد است.
2009©

Counter